كنار دیوار ایستادم تا ببینم آیا فی مابین صف ها جایى خالى است كه اینجانب آنجا بروم و نماز بخوانم. متوجّه شدم، بین یكى از صف ها، جاى یك نفر خالى است. به آنجا رفتم و ایستادم و نماز خواندم. آن گاه یكى از حاضران اعلامکرد: آیا مهدى ( علیه السلام ) را دیدى؟ آنگاه سید ساكت شد، گویى منصرف بود، بعد پک پذیرایی ترحیم مشهد از آن به خویش آمد و هر چه از وی درخواست شد نوشتهی علمی را نقطه پايان موفقیت، نپذیرفت.
مسجد سهله
سید بن طاووس می نویسد: وقتى میخواهى به مسجد سهله بروى، روز چهارشنبه، میان نماز مغرب و عشا دو ركعت نماز به جاى آور.
همینطور گفته شده، وقتى به مسجد سهله رفتى، در كنار آن بایست و دعاى «بسم الله و بالله و اینجانب الله إلى الله و ماشاءالله ...» را بخوان.
این حكایت را زین العابدین سلماسى، دانش آموز سید بحرالعلوم به گزارش وی قصه كرده است.
شبى سید بحرالعلوم در مسجد كوفه بود تا نافله شب را به جاى آورد و تصمیم داشت ویّل صبح به نجف بازگردد تا كار مطالعه و مذاكره به تأخیر نیفتد. وی در دل شوق واشتیاق زیارت مسجد سهله را داشت؛ در حالى كه شک داشت برود یا این که نرود، ناگهان بادى همراه با گرد و غبار وزیدن گرفت و اورا به سوى مسجد سهله كشاند. وی وارد مسجد سهله شد. در آن مجال كسى در مسجد عدم وجود و بدنها یك فرد بزرگوار در مسجد سرگرم مناجات با خدا بود. وی به سیرتکامل اى مناجات مى كرد كه دل هاى سنگ و طاقت فرسا آب مى شد و آب از چشمان هر كس جاری مى شد. وی اخذ كه این مناجات، فى البداهه خوانده مى گردد. وی رمز جایش ایستاد و از شنیدن آن لذّت مى پیروزی تا اینكه آن فرد از مناجات خویش فارغ شد.
به سید نگاه كرد و به زبان فارسى فریاد زد. «مهدى بیا». سید به سمت وی رفت و ایستاد. به وی امرکرد نزدیكخیس بیاید و سه توشه این فرمان تكرار شد تا آنجا كه دست وی به سید مى رسید. بعد دست شریف شان را به سوى سید دراز كردند. زمانى كه سید به اینجا رسید، صحبت خویش را عوض و بعد از آن تیتر كرد كه این سخن، رمزّ میباشد و نباید بازگو خواهد شد.
كنار دیوار ایستادم تا ببینم آیا فی مابین صف ها جایى خالى است كه اینجانب آنجا بروم و نماز بخوانم. متوجّه شدم، بین یكى از صف ها، جاى یك نفر خالى است. به آنجا رفتم و ایستادم و نماز خواندم. آن گاه یكى از حاضران اعلامکرد: آیا مهدى ( علیه السلام ) را دیدى؟ آنگاه سید ساكت شد، گویى منصرف بود، بعد پک پذیرایی ترحیم مشهد از آن به خویش آمد و هر چه از وی درخواست شد نوشتهی علمی را نقطه پايان موفقیت، نپذیرفت.
مسجد سهله
سید بن طاووس می نویسد: وقتى میخواهى به مسجد سهله بروى، روز چهارشنبه، میان نماز مغرب و عشا دو ركعت نماز به جاى آور.
همینطور گفته شده، وقتى به مسجد سهله رفتى، در كنار آن بایست و دعاى «بسم الله و بالله و اینجانب الله إلى الله و ماشاءالله ...» را بخوان.
این حكایت را زین العابدین سلماسى، دانش آموز سید بحرالعلوم به گزارش وی قصه كرده است.
شبى سید بحرالعلوم در مسجد كوفه بود تا نافله شب را به جاى آورد و تصمیم داشت ویّل صبح به نجف بازگردد تا كار مطالعه و مذاكره به تأخیر نیفتد. وی در دل شوق واشتیاق زیارت مسجد سهله را داشت؛ در حالى كه شک داشت برود یا این که نرود، ناگهان بادى همراه با گرد و غبار وزیدن گرفت و اورا به سوى مسجد سهله كشاند. وی وارد مسجد سهله شد. در آن مجال كسى در مسجد عدم وجود و بدنها یك فرد بزرگوار در مسجد سرگرم مناجات با خدا بود. وی به سیرتکامل اى مناجات مى كرد كه دل هاى سنگ و طاقت فرسا آب مى شد و آب از چشمان هر كس جاری مى شد. وی اخذ كه این مناجات، فى البداهه خوانده مى گردد. وی رمز جایش ایستاد و از شنیدن آن لذّت مى پیروزی تا اینكه آن فرد از مناجات خویش فارغ شد.
به سید نگاه كرد و به زبان فارسى فریاد زد. «مهدى بیا». سید به سمت وی رفت و ایستاد. به وی امرکرد نزدیكخیس بیاید و سه توشه این فرمان تكرار شد تا آنجا كه دست وی به سید مى رسید. بعد دست شریف شان را به سوى سید دراز كردند. زمانى كه سید به اینجا رسید، صحبت خویش را عوض و بعد از آن تیتر كرد كه این سخن، رمزّ میباشد و نباید بازگو خواهد شد.